Archive for جون 2009
کسی برای شما کارت دعوت نفرستاده است
دوستان برانداز عزیز که پیش از انتخابات تشویق به تحریم میکردند و به انحای مختلف از جمله معرفی کردن میرحسین به عنوان نامزد اصلی مورد حمایت رهبری! سعی در به انفعال کشاندن دیگران داشتند، حالا که این موج سبز جهان را دربرگرفته انگار بوی حلوا شنیده و خود را به میان جنبش پرتاب کردهاند و تازه ادعای صاحب مجلس شدن هم میکنند!
نه دوستان! سبزها هیچ وقت سودای براندازی نداشته و ندارند، رهبر جنبش همچنان میرحسین است و خواستشان ـ تا اطلاع ثانوی ـ ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن است. روش اعتراض هم مسالمجویانه و به دور از هر گونه خشونتی است. آنها، از تجربهی سالیان گذشته و انقلاب براندازانهی 57 درس گرفتهاند و نمیخواهند یک اشتباه بزرگ و پرهزینه را یک بار دیگر تکرار کنند.
اگر شرایط سبزها را قبول دارید، بسمالله! اگر ندارید لطفا بروید بساطتان را جای دیگری پهن کنید و برای آنها دردسر اضافه درست نکنید.
اگر تقلب بشه
دیروز در تجمع بزرگ حامیان سبزپوش میرحسین از میدان تجریش تاااااااااا میدان راه آهن، شعارهای جالبی شنید میشد از جمله:
مرگ بر دیکتاتو / چه شاه باشه چه دکتر
سیب زمینی ارزونیتون / ما رای نمی دیم بهتون
احمدی بای بای…
نصر من الله و فتح قریب / مرگ بر این دولت مردمفریب
دکتر! برو دکتر!
احمدی هستهای / بگیر بخواب خستهای
عمو آمار باف! بله؟ دروغاتو خوب بافتی؟ بله! به ملت انداختی؟ بله! محمود اومده! چیچی آورده؟ سیبزمینی!
بگم؟ بگو! بگم؟ بگو! دو دو تا؟ ده تا!
یا حسین / میر حسین
اما مهمترین شعار که امیوارم مسولان به آن توجه کنند این بود:
اگر تقلب بشه / ایران قیامت میشه
.
لولویی به نام رفسنجانی
به نظر میرسد حتی شکست انتخاباتی در برابر احمدینژاد در سال 84 هم نتوانسته است به افسانههایی که حول هاشمی به عنوان قدرت اول نظام و گردانندهی اصلی در پشت پرده و مالک ثروت نجومی و اتوبانهای کانادا و تمام برجها و پاساژهای بزرگ و قاتل حاج احمد آقا و امام خمینی(!) و… وجود دارد پایان بدهد.
اما قصهی اکبر شاه از کجا شروع شد؟
در تحلیل موقعیت هاشمی و ذهنیت عامه نسبت به او، توجه به آن چه در این سالها میان او و رهبری گذشته اهمیت کلیدی دارد.
دیشب مهدی خلجی در گفت و گو با صدای امریکا درباره رهبری آیت الله خامنهای و مقایسهی او با امام خمینی حرفهای جالبی زد که برای طولانی نشدن این یادداشت از نقل همهی آن میگذرم و فقط بسنده میکنم به قسمتی که گفت هاشمی به قصد دور نگه داشتن حیطهی ولایت فقیه از فقه سنتی و مراجع مقیم قم آقای خامنهای را در این مسند نشاند و قصد داشت تا ولایت فقیه را کمکم به مقامی تشریفاتی تبدیل کند اما آقای خامنهای با تیزهوشی از مسیری که هاشمی طرحریزی کرده بود خارج شد و سرنوشت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی را به کلی عوض کرد. (نقل به مضمون)
همان زمانی که هاشمی با خیال راحت از این که دوست نزدیکاش بر مسند ولایت فقیه نشسته، درگیر «سازندگی» و کلنگ زدن برای کارخانه و سد و نیروگاه بود، قصهی جدیدی داشت نوشته میشد. کمی بعد برادرش محمد هاشمی از ریاست سازمان صدا و سیما برکنار شد و آن گونه که لاریجانی (جانشین او) در خاطراتش میگوید حتی با درخواست محمد هاشمی برای یک فرصت چند ماهه جهت و جمع و جور کردن کارها هم موافقت نشد!
وقتی در اواخر دوران هشت سالهی ریاست جمهوری، هاشمی به خودش آمد دیگر کار از کار گذشته بود. با این حال او کوشید با به میدان آوردن و حمایت از سید محمد خاتمی، نهاد ریاست جمهوری را همچنان بیرون از دایرهی تسلط مستقیم «نهاد غیرپاسخگو» نگه دارد اما ضربهی کاری نهایی را در جریان انتخابات مجلس ششم درست از همان جایی که هرگز انتظارش را نداشت یعنی از جانب اصلاحطلبانی که با حمایت و تلاش او به قدرت رسیده بودند خورد. کتاب «عالیجناب سرخپوش» اکبر گنجی سخاوتمندانه با تیراژهای بالا به چاپ پنجاهم و شصتم رسید! نهایتا هاشمی از حضور در مجلس انصراف داد و دخترش فائزه که در انتخابات دور قبل رای اول تهران را آورده بود و از فعالترین مبلغان محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد بود، به مجلس راه نیافت و مبهوت و سرخورده برای مدتی طولانی از دنیای سیاست کناره گرفت.
در جریانات انتخابات نهم ریاست جمهوری، هاشمی بار دیگر کوشید نهاد ریاست جمهوری را از نفوذ حکومت نظامیان حفظ کند اما آنها با استفاده از همان مردم عامهای که هاشمی نخبهگرا هرگز نظرشان را جدی نگرفته بود و به واسطهی غرور بیاندازهاش هرگز در صدد تصحیح ذهنیت آن ها و قانع کردنشان برنیامده بود شکستاش دادند. در فیلم تبلیغاتیای که کمال تبریزی برای هاشمی ساخته هاشمی خاطرهای میگوید که اعتقادش را دربارهی نظر مردم عامه به وضوح نشان میدهد. او میگوید به نوهی خردسالش که به نردههای بالکن نزدیک شده بوده تشر زده و نوهاش از او دلگیر شده و با او قهر کرده است. (رویهی هاشمی درست برعکس احمدی نژاد است که فقط روی عوام حساب باز کرده و نخبگان و کارشناسان را به هیچ می گیرد!)
حالا ـ در آستانهی انتخابات دهم ریاست جمهوری ـ طراحان نظامی حامی احمدی نژاد که چهار سال پیش از قصهی اکبر شاه بهترین بهرهبرداری را کردهاند بر آناند که باز ـ به قول سازگارا ـ از همان امازاده معجز بگیرند. بنابراین با چسباندن میرحسین به هاشمی دوباره همان بساط را علم کردهاند.
اما ما به عنوان حامیان رقیب احمدینژاد چه باید بکنیم؟
شخصا فکر نمی کنم بشود سناریویی را که بیست سال روی آن کار شده و به مذاق مردم هم بسیار خوش آمده، ظرف یک هفته تصحیح کرد. بنابراین هر گونه تلاشی برای تصحیح ذهنیت عامه نسبت به هاشمی بسیار کم فایده خواهد بود. به جای آن بهتر است ترفندی را که گروه احمدینژاد پیش گرفته افشا کنیم و توضیح بدهیم که احمدی نژاد چون نقطهی ضعفی از میرحسین پیدا نکرده (بخصوص از نظر مالی) و می خواهد موفقیت چهار سال پیش را تکرار کند او را به هاشمی که بدنام شده میچسباند. و از طرف دیگر خلافکاریها و سوء استفادههای احمدینژاد و دوستان و همکارانش را یادآوری کنیم.
.